چند سؤال ساده

 آیا تا بحال اندیشیده اید که ابزار و وسایلی که در پیرامونتان دارید چه نقشی در زندگی روزمره شما ایفا میکنند؟  بعنوان مثال اگر یکروز به سراغ گنجه لباسهایتان بروید و هیچ لباسی برای پوشیدن نداشته باشید، یا آنروز هیچ آبی در لوله های آب موجود نباشد،  آیا شده که اتومبیل تان خراب شده باشد و هیچ دسترسی به وسیله نقلیه ای برای رسیده به کارتان پیدا نکنید؟  یا اینکه تصور کنید همین گوشی موبایلتان (که تا همین ده پانزده سال پیش چندان متداول نبود) در دسترس نباشد آنروز چقدر کلافه اید…

 ما بگونه ای همه روزه از این قبیل ابزار و وسایل برای راحتی و آرامش و بقای زندگی خویش استفاده مینماییم وهر کدام از آنها به گونه ای در زندگی روزمره ما نقش ایفا میکنند و اینهمه حاصل تلاش بی وقفه ابرمردان و اندیشمندانی است که همواره تلاششان خدمت به بشریت بوده ، همچنین ما مدیون متفکرین و فلاسفه ای هستیم که با پایه گذاری قوانین اجتماعی باعث بقا و امنیت مدنی ما در طول تاریخ بوده اند.

 حال میخواهم سؤالی را مطرح کنم : نقش ایمان و اعتقادات مذهبی در زندگی روزمره ما تا چه حد میباشد؟ آیا بدون آنها ما میتوانیم صبح از خواب برخیزیم و بدون اشکال به سر کار خود برویم؟ آیا بدون آنها میتوانیم راحت غذا بخوریم و سر راحت بر زمین بگذاریم؟ آیا بدون آنها میتوانیم ازدواج کنیم و صاحب فرزند و خانواده بشویم؟ و آیا بدون آن میتوان در کمال سلامت تن و روان به زندگی ادامه داد؟

 اگر پاسخ  شما منفی است ، من شما را به اندیشیدن به سطور زیر دعوت مینمایم ، زیرا که عقیده ای متفاوت دارم.

 میخواهم شما را به گذشته های دور دعوت بنمایم ، به جایی که انسانها توانستند برای بقای خود از سنگ و چوب ابزار برای بقای خویش بسازند، جایی که توانستند با قدرت شعور خود وسیله ای برای دفاع از خود بیافرینند، که همان دستمایه ای شد برای ساخت ابزار های دیگرو در این سالیان دراز تلاش بشر برای بدست آوردن یک زندگی راحت و رفاه برای خود و اطرافیانش بوده است. سؤال: آیا تلاش برای بقا و تلاش برای رفاه بیشتر را ادیان به ما القاء نمودند؟  سهم ادیان مختلف در رسیدن به این رفاه تا چه حد بوده است؟ آیا پایه های علم کنونی نتیجه روشهای آزمون و خطای اندیشمندان ما بوده و یا پیدا کردن قوانین علمی را پیامبران الهی به ما آموختند؟ در کدامیک از کتابهای الهی به کشف پنی سیلین اشاره شده، در کدامین آنها  فرمولهای ریاضی را میتوان یافت؟ آیا کشف پنی سیلین به جامعه بشری بیشتر خدمت کرد یا فلان آیه در فلان کتاب دینی؟  اگر کتب دینی راهنمایان ما در اخلاق و قوانین مدنی هستند، یک کشوری را مثال بزنید که قانون اساسی آن مثلاً آیات قرآن باشد و نه تفسیر و برداشتهای شخصی از آن.

 میخواهم اشاره ای  داشته باشم به موضوع اعتقادات مذهبی، اگرچه یک امر بسیار شخصی است ، اما گویا بسیاری از روشنفکران دینی نظرشان برخلاف این میباشد، زیرا که آنرا در ایران عمومی کرده اند و همه میبایست از اعتقاد به اسلام پیروی نمایند. داشتن اعتقاد را میتوان به میزان علاقه فردی به موضوع خاص بیان کرد، مانند آن که شخصی اعتقاد دارد که پرتقال میوه خوشمزه ای است و چون وی بدان تمایل دارد  پس همه باید آنرا بپسندند، حال میتواند برای این هزار و یک استدلال نیز بیاورد ، اما نهایتاً پذیرش یا نپذیرفتن امری کاملاً خصوصی و شخصی میباشد که همه آحاد بشر در شیوه زندگی خود آزاد و مختارند و هیچ کس و یا گروه و حکومتی نمیتواند آن را به دیگری تحمیل نماید.  بنابر این پذیرش پیروی از شخص و یا یک پیشوای مذهبی به نظر درونی یک فرد بستگی دارد و نه تحمیل آن به آحاد یک جامعه. در واقع پذیرش مذهب نه بر پایه اصول علمی قرار دارد و نه منطق و استدلال. اصول علمی، قوانین استدلالی و منطقی خاص خود را دارد که در همه زمان ها و مکان ها مستتر است ، مثل این که بگوییم دوبعلاوه دو میشود چهار، در ایران هم میشود چهار و در آفریقا و استرالیا هم میشود چهار، قوانین جاذبه زمین همه را در بر میگیرد و مختص به آمریکا و چین و مسلمان و مسیحی نیست، اما این که چرا میبایست قوانین مربوط به هزار و چهارصد سال پیش را در این زمان بپذیریم ، جای هزار اما و چرا دارد، برطبق کدام منطق و استدلال آن چه را که بعنوان قانون در هزار و چهارصد سال پیش صادق بوده ، هم اکنون نیز در جامعه ای که کاملا با آنزمان متفاوت است باید پذیرفته شود، آنهم بدون چون و چرا، و یا نهایتاً سعی شود قوانین با زندگی مترقی و تکنولوژی امروزی همخوانی داشته باشد و اسمش را بگذارند » اسلام مترقی». این یعنی آنچه را که خداوند در هزار و چهارصد سال پیش ندانسته و نگفته ، اکنون میتوان اضافه کرد و یا تغییر داد.

 موضوع دیگر ، موهومات دینی است. پذیرش بهشت و جهنم ، با آن تفاصیلی که در کتب مختلف آمده، معاد و زندگی پی از مرگ ، پیامبرانی که غایب هستند و همه در انتظار ظهورشان هستند، امامی که هزار و چهارصد سال در ته چاهی است که با هیچ منقاشی نمی توان او را از آن بیرون کشید ، جالب این جاست که هر از چندگاهی به خواب یکی میآید و فرامینی صادر میکند، حال چرا خودش از ته چاه بیرون نمی آید و دستورات را راساً صادر نمیکند… با کدامین عقل سالم و اصول و منطقی میتوان اینها را ثابت کرد مگر به حیله مذهب؟ حربه مذهب ، در تاریکی نگاه داشتن پیروان است و حکم رانی بر آنها، ترس از روز جزا، نیش های مار غاشیه، روزی هفت هزار سال، آتش سوزان جهنم و سوزانده شدن و دوباره سوزانده شدن… و یا وعده رفتن به بهشت و معاشرت با حوریان و قلمان ، خوراکی های خوشمزه و جوی هایی که بجای آب در آن شیرو عسل روان است. حال چه کسی رفته و چه کسی آمده؟ و چه مستدلی بر اثبات این مدعا؟ آنها که ذی نفع چنان مدعایی هستند ، میگویند و شما فقط با انگیزه درونی خود آن را می پذیری، و به همه آن ادعاها جامه واقعیت می پوشانی، واقعیتی که فقط در ذهن تو و امثال تو شکل میگیرد و به آنان اجازه حکمرانی بر تو را میدهد.

 … و اما روز بعد ، صبح که از خواب برمیخیزی، سوار ماشینی میشوی که مخترعش از نجس های مذهب دیگری بوده،با موبایلی صحبت میکنی که سازنده اش یک گبر از خدا بی خبر بوده، به تلوزیونی مینگری که به دست یک کافر ساخته شده، و خلاصه همه آنها این خدمات ارزنده را برای راحتی زندگی من و شما کرده اندکه دست آخر هر روز برویم توی خیابانها آرزوی مرگشان را بکنیم و یا به فتوای این و آن به خودمان بمب ببندیم و عده ای بی گناه را به جرم دیگری، رهسپار دیار عدن بکنیم …  آنها هر روز ذخایر مملکت ما را تاراج کنند و ما نگران ارزشهای مذهبی مان در این جا و آنجای دنیا باشیم، آنها هرروز قوی ترمیشوند و ما از روی ناچاری به فکر بمب اتم افتاده ایم تا دیگران را با آن بترسانیم.

 آیا براستی فرقی دارد که شیعه دوازده امامی باشیم یا هشت امامی و یا چهارامامی؟ آیا فرقی میکند که ما شیعه باشیم یا سنی؟ چه تفاوتی دارد که پیرو موسی باشیم و یا عیسی؟   اگر پیرو موسی باشی دیگه به نون شب محتاج نمیشی؟   اگر پیرو عیسی باشی دیگه مریض نخواهی شد؟   اگر به خدا ایمان نداشته باشی تبدیل میشوی به سوسک و یا سنگ؟!

 همه روزه میلیونها نفر بدون اینکه به این فکر کنند که پیرو موسی هستند یا عیسی ، به سرکارهایشان میروند ، هر روز میلیونها نفر بدون پرستش محمد به کلاس درس و دانشگاه میروند و از میان آنان دانشمندان و عالمانی بیرون می آیند و به جامعه بشری خدمت میکنند، زندان و بیمارستان در همه دنیا صرف نظر از نوع مذهب و اعتقادات وجود داره ، زلزله و سیل و بلایای طبیعی همه ساله جان هزاران نفر را در دنیا میگیرد بدون اینکه از آنها بپرسد مسلمانی یا کافر…

 اگر دوست دارید که انسانی باشید فرهیخته، که به تمام معیارهای انسانی پایبند و وفادار باشید، هیچ چیز و هیچ کس مانع شما نخواهد شد، آیا  برای اینکه در زندگی عدالت را رعایت کنید ، دوستدار همگان باشید ، درستکار باشید ، واقعاً لازمه که یک برچسب مسلمانی، مسیحی و یا بودایی به پیشانی خود داشته باشید؟  وجود این برچسب ها ما انسانها را به هم نزدیک تر کرده و یا دورتر؟   هم گرا شده ایم ویا گروه گرا؟   با این برچسب ها به صلح پایدار رسیده ایم و یا بر هم شمشیر کشیده ایم؟

» تاریخ پاسخ گویای این سوالهاست…»

نظر شما